سپس حضرت فرمود:
«در اين حال ملک الموت ميآيد تا در نزد پروردگار عزّوجلّ حضور پيدا نموده، ميايستد و به او گفته ميشود؛ در حالي که خدا داناتر است، که باقي مانده است؟»
ملک الموت ميگويد: «اي پروردگار من! هيچ کس باقي نمانده است؛ مگر ملک الموت و حملة عرش و جبرئيل و ميکائيل.»
به او گفته ميشود که: «به جبرئيل و ميکائيل هم بگو بميرند.»
فرشتگان در اين حال ميگويند: «اي پروردگار! اينان دو رسول تو و دو امين تو هستند.»
خداوند ميفرمايد: «من حکم مُردن را بر هر که داراي نفس باشد که زنده و داراي روح است نوشتهام.»
ملک الموت پس از انجام مأموريّت خود ميآيد تا در نزد پروردگار خود حضور يافته و ميايستد.
به او گفته ميشود ـ در حالي که خدا داناتر است ـ: که باقي مانده است؟
ملک الموت ميگويد: اي پروردگار من! باقي نمانده است؛ مگر ملک الموت و حمله عرش.
خداوند ميفرمايد: «بگو حملة عرش نيز بميرند.»
در اين حال ملک الموت با حالت اندوه و غصّه ميآيد و در حالي که سر خود را پايين انداخته و چشمان خود را بر نميگرداند، در نزد خدا حضور مييابد.
به او گفته ميشود: «که باقي مانده است؟»
ميگويد: اي پروردگار من! غير از ملک الموت کسي باقي نمانده است!
به او گفته ميشود: بمير اي ملک الموت! پس ميميرد.
در اين حال خداوند زمين را به دست قدرت خود ميگيرد و آسمانها را به دست قدرت خود ميگيرد و ميگويد:
«أَينَ الَّذِينَ کانُوا يدْعُونَ مَعِي شَرِيکا؟ أَينَ الَّذِينَ کانُوا يجْعَلُونَ مَعِي إلَهًا ءَاخَرَ؟؛1
کجا هستند آن کساني که با من در کارهاي من شريک ميپنداشتند؟ کجا هستند آن کساني که با من خداي ديگري قرار ميدادند؟»
1. «کافي» طبع حروفي، ج 3، کتاب جنائز، ص 256 و 257؛ و طبع سنگي ج 1، صص 70 و 71.